غنچه از خواب پرید ... و گلی تازه به دنیا آمد ... خار خندید و به گل گفت : سلام ... و جوابی نشنید ... خار رنجید ولی هیچ نگفت ... ... ساعتی چند گذشت ... گل چه زیبا شده بود ... دست بی رحمی آمد نزدیک ... گل سراسیمه ز وحشت افسرد ... لیک آن خار در آن دست خلید ... و گل از مرگ رهید ... صبح فردا که رسید ... خار با شبنمی از خواب پرید ... گل صمیمانه به او گفت : سلام ... دختر نازم همیشه صبور باش دربرابر انسانهایی که به تو بدی میکنند صبور باش مطمئن باش روزی به تو نیازمند میشوند!!!1 ...