دخترک قصه گو
سلام گلم ببخش دیر به دیر میام اینجا
این روزا سرم حسابی شلوغه ، خانووم خوشگله از شیرین زبونی ها و شیرین کاریهات هر چی بگم کم گفتم ماشاالله هر روز خوردنی تر از قبل میشی و من و بابایی عاشق تر
جدیدا عاشق کتاب خوندن شدی و خیلی علاقه نشون میدی ولی از همه بیشتر عاشق داستانهای اخر شبی و جدیدا خودت مامانی رو توی قصه گفتن همراهی میکنی :
یکی بود یکی نوود زیر گنبد کبود هیش کس نوود یه نی نی بوود اسمش باران نوود
یه روز باران با مامانش و باباش رفتن پارک توی پارک باران رفت سرسرده بپر بپر بعد باران اومد به آقاهه گفت آقا پول بگیر بستنی بده آقا پول بده باران بپر بپر میخواد
و کم کم شروع میکنی مامانی بلیم من میگم کجا مامانی پارک نه مامانی شبه فردا میریم دوباره میگی مامانی بلیم کجا عزیزم؟ اونوقت شروع میکنی به گفتن اسم همه اعضای خانواده : عمو مسن ،علی ،تننم ، مامانش،عمه ، لسول ، مادرجوون
نانا ، مادری ، ددجون ، مامان جوون ، پویا دایی
و این داستان هرشب ماست تا شما خوابت ببره
قربون دخترک شیرین زبونم بشم
باران جوونم دوستت دارم
در آخر چند تا از عکسهای این چند وقته رو برات میذارم گل مامانی
باران خانووم در بام اصفهان (کوه صفه)