باران عاشقتم
سلام عزیزم
سلام دخترم سلام شیرین زبونم سلام زندگیم
باران روزها مثل برق و باد دارن میگذرن و تو روز به روز بزرگتر میشی هر روز شیرینتر و زیباتر
مهربونم وقتی با دستای کوچیکت صورتم رو لمس میکنی و میگی ناسی مامان قند توی دلم آب میشه وقتی بی هوا دستت توی صورتم میخوره و میگی ببشید مامانی ، آرزو میکنم دوباره اون لحظه تکرار بشه ، نگرانم این لحظه ها تموم بشن و تو دیگه برام شعر الو مامان دودت دارم رو نخونی
امروز وقتی سعی کردم کفشهات رو پات کنم و نشد و تو با ناراحتی گفتی نگن مامانی آی آی
دیدم وای خدایا این دختر کوچولو داره بزرگ میشه و دیگه کفشهاش کم کم دارن به پاهاش کوچیک میشن ، به اولین کفشی که پوشیدی نگاه کردم باورم نمیشد که یک سال و اندی پیش اینها رو پات میکردم
باران تو بهترین هدیه خدایی
باران نمیتونم بگم چقدر دوستت دارم چقدر عاشقتم
خدایا مراقب دخترم باش