بارانباران، تا این لحظه: 12 سال و 3 ماه و 24 روز سن داره

باران دختر ناز مامان و بابا

باران خانووم در تهران

عزیزکم چند روزی رفتیم تهران تا به مامانجونهای من و بابایی سربزنیم مامانجون من زیاد حالشون خوب نبود آخه میدونی گل دختر مامانجون چندوقتیه حسابی مریض شده و الانم توی بیمارستانه خدا کنه حالش خوب بشه تو هم براش دعا کن عزیزم البته توی تهران دو تا تولد هم رفتیم (تولد پسردایی های بابایی) خیلی خوش گذشت باران در تولد محمدرضا باران بغل عمو محسن در تولد آقا رضا ...
11 تير 1391

یادتونه؟!!!!(مروری برخاطرات بچه های دهه شصت)

سلام گل دختری امروز یه سر رفتیم خونه خاله نرگس من اونجا یه کتاب دیدم که کلی ذوق کردم  خیلی قشنگ بود ، کلی از خاطرات دوران بچگیمو زنده کرد حالا میخوام چندتا از عکسهای کتاب رو برای یادگاری واست بذارم بقیه عکسها در ادامه مطالب... مطالبش خیلی زیادن حتما میرم کتاب رو میخرم دوستت دارم امیدوارم تو هم خاطرات شیرینی از دوران بچگیت داشته باشی عزیزم ...
1 تير 1391

اولین بهار

چه زیبا بود اولین بهار در کنار تو گلم امروز که برگهای دفتر خاطراتم را ورق میزدم  دیدم که این بهار زیباترین بهار زندگیم بود در کنار تو چه زود گذشت خوشحالم که لحظاتم را با تو گذراندم صبحها به عشق دیدن چهره معصوم و حندان تو از خواب بیدار میشدم و شبها را به عشق صبح شدن و گذراندن روزی دیگر باتو سپری میکردم عزیزکم دخترکم زیباترین هدیه خداوند از خدا متشکرم به خاطر تو امسال سال تحویل را با تو بر سر سفره هفت سین نشستیم روز مادر تو در کنارم بودی بهترین تولدم را امسال گذراندم با تو و ... چه زود گذشت لحظه های با تو بودن مثل یک رویا بود این بهار چه شیرین بود لحظه ای که تو غلت زدی،لحظه ای که تو خندیدی ،لحظه ای که تو غریبی کردی ،لحظه...
31 خرداد 1391