این روزای باران
سلام فرشته کوچولوی خونه ما
عزیز دلم هر چی از شیرینی این روزا بگم کم گفتم
هر چی از شیرین زبونیات بگم کم گفتم
دخترم هر روز که میگذره من و بابایی بیشتر خدا رو به خاطر دادن چنین فرشته ای شکر میکنیم
وقتی ازت سوال میکنم و با زیرکی هیچ سوالی رو بدون جواب نمیذاری بیشتر عاشقت میشم
وقتی رفتار همه رو با دقت زیر نظر داری و میدونی هر کسی بهت چی میگه و سعی میکنی با جوابهای با مفهوم جواب بدی بیشتر و بیشتر عاشقت میشم
مثلا وقتی میپرسم
باران مامان بهت چی میگه با ناز نگاهم میکنی و میگی جووووووووووووونم
مادری چی میگه؟ دستات رو بالا میبری و میگی شکر،شکر
مادر جون چی میگه؟ آهویی دد خشگوله (آهویی دارم خشگله)
خاله چی میگه؟ عسیسم
عمه چی میگه؟ عسیسه دلم
عمو چی میگه؟ زبونت رو لای دندونت میذاری و میگی ایننه ایننه
و...
این روزا بیشتر عاشق بیرون رفتن و راه رفتن هستی
دیروز که مادرجون زحمت کشیدن و پارک بردنمون حسابی کیف کردی و تا آخرین توانی که داشتی بازی کردی و با چند تا نی نی که اونجا بودن دوست شدی !
خیلی شعر خوندن رو هم دوست داری وقتی بهت میگم باران شعر بخون شروع میکنی
تووووپ تووووپ و چپ و راست میشی (شعر توپ سفید و آبی عمو پورنگ)
نم نم باروون (بازم از عموااا )
آهویی دارم
و آخرش هم که کم میاری خودت آهنگ باب اسفنجی رو میذنی و میگی باباجی!
جدیدا از عکس گرفتن هم خیلی خوشت میاد و ژشتهای قشنگی میگیری
عزیزم ببخشید که من برات کم مطلب میذارم آخه اصلا تایپ کردن رو دوست ندارم
ولی تو بدون
که من و بابایی عاشقتیم و خیلی خیلی دوستت داریم
قربونت برم عروسکم