سلام گل دخترم چند وقت پیش من و بابایی و شما با دد جون (پدر جون) و مادری و نانا (خاله) و پوآ (پویا ) رفتیم مسافرت ، خدا رو شکر هوا عالی بود و حسابی خوش گذشت حسابی شیرین زبونی میکردی و دل همه رو برده بودی طوری که وقتی خواب بودی همه افسردگی میگرفتن تا بیدار بشی و دوباره شروع کنی به جنب و جوش و شیطونی! به قول خودت خیلی قاقلا ( ناقلا ) شده بودی عاشق دریا و آب بازی و شن بازی و ... طوریکه شبها به زور میخواستیم از آب بیاریمت بیرون همه رو هم مجبور میکردی تا ببرنت توی آب و باهات بازی کنن حتی عمو زنجیرباف! توی ساحل هم باید برات شکل میکشیدیم تا شما ذوق کنی بگی چی بودن: دایده (دایره) ، مببع (مربع ) ، گلب (قلب ) ، لوسی (لوزی) ، داداره (...